Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خنثی کردن
2 . مستأصل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to frustrate
/ˈfrʌstreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: frustrated]
[گذشته: frustrated]
[گذشته کامل: frustrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خنثی کردن
بیاثر کردن، با شکست مواجه کردن
مترادف و متضاد
counteract
foil
thwart
1.The rescue attempt was frustrated by bad weather.
1. عملیات نجات به خاطر هوای بد با شکست مواجه شد.
2
مستأصل کردن
ناامید کردن، بیچاره کردن
1.What frustrates him is that there's too little money to spend on the project.
1. آنچه او را مستأصل میکند این است که برای انجام پروژه پول بسیار کمی برای خرج کردن وجود دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
frumpish
fruity taste
fruity smell
fruity flavor
fruity
frustrated
frustrating
frustration
fry
fry-up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان