[صفت]

frustrated

/ˈfrʌˌstreɪtəd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more frustrated] [حالت عالی: most frustrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درمانده مستأصل، ناامید

معادل ها در دیکشنری فارسی: واخورده سرخورده
مترادف و متضاد disappointed
  • 1.It's very easy to get frustrated in this job.
    1. خیلی راحت می‌شود در این شغل درمانده شد.
  • 2.Young people get frustrated easily.
    2. افراد جوان به‌راحتی درمانده [ناامید] می‌شوند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان