[صفت]

fulfilling

/fʊlˈfɪlɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fulfilling] [حالت عالی: most fulfilling]

1 رضایت‌بخش راضی‌کننده

مترادف و متضاد unfulfilling
  • 1.I’m finding the work much more fulfilling now.
    1. الان کار را بسیار رضایت‌بخش‌تر می‌یابم.
  • 2.It was a fulfilling experience.
    2. تجربه‌ای رضایت‌بخش بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان