Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پر
2 . کامل
3 . سیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
full
/fʊl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fuller]
[حالت عالی: fullest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آکنده
انباشته
پر
مملو
مالامال
لبریز
مترادف و متضاد
brimming
filled
overflowing
empty
1.We couldn't get in - the theater was full.
1. ما نتوانستیم وارد شویم؛ سالن تئاتر پر شده بود.
full of something
پر از چیزی
1. The shelves were full of books.
1. قفسهها پر از کتاب بودند.
2. This sweater is full of holes.
2. این ژاکت پر از سوراخ است.
3. You're always so full of energy.
3. تو همیشه پر از انرژی هستی.
half full
نیمه پر
The theater was only half full.
سالن تئاتر فقط تا نیمه پر شده بود.
on a full stomach
با شکم پر
You can't run on a full stomach.
شما نباید با شکم پر بدوید.
2
کامل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تام
کامل
کل
مترادف و متضاد
complete
comprehensive
entire
extensive
incomplete
selective
1.Please give your full name and address.
1. لطفاً نام و آدرس کامل خود را بنویسید.
2.The train was traveling at full speed.
2. آن قطار داشت با سرعت کامل [تمام سرعت] حرکت میکرد.
3
سیر
غیرگرسنه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیر
1.I had dinner, so I'm full.
1. من شام خوردهام، پس سیرم.
to be full up
سیر بودن
No more for me, thanks—I'm full up.
من دیگر نمیخواهم، ممنون؛ من سیرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
fulfillment
fulfilling
fulfilled
fulfill
fulcrum
full back
full beam
full board
full colonel
full house
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان