Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وفا
2 . رضایت
3 . تحقق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fulfillment
/fʊlˈfɪlmənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وفا
عمل
the fulfillment of a promise
وفای به یک قول [عهد]
2
رضایت
خشنودی، خوشحالی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارضا
مترادف و متضاد
happiness
satisfaction
1.She did not believe that marriage was the key to happiness and fulfilment.
1. او باور نداشت که ازدواج، کلید خوشبختی و رضایت است.
3
تحقق
تکمیل، انجام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ایفا
تحقق
ادا
1.Becoming an actor was the fulfilment of a childhood dream.
1. بازیگر شدن، تحقق رؤیای کودکی بود.
2.Being here is the fulfillment of an ambition.
2. اینجا بودن تحقق یک آرزو است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fulfilling
fulfilled
fulfill
fulcrum
fulbe
fulgent
fulgid
fulgoridae
fulgurant
fulgurating
کلمات نزدیک
fulfilling
fulfilled
fulfill
fulcrum
fuji
full
full back
full beam
full board
full colonel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان