Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پررویی
2 . تلخی
3 . آماس (گیاهان)
4 . زردآب
5 . آزردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
gall
/gɔl/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پررویی
گستاخی
1.I almost admired the utter gall of the man.
1. من تقریبا گستاخی تمام عیار مرد را تحسین کردم.
2.They had the gall to complain!
2. آنها آنقدر گستاخی داشتند که شکایت کنند.
2
تلخی
نفرت، انزجار
1.he was filled with gall.
1. او پر از انزجار بود.
2.His words were full of venom and gall.
2. کلمات او پر از زهر و تلخی بودند.
3
آماس (گیاهان)
4
زردآب
صفرا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صفرا
1.Jones died Monday at age 51 of complications after gall bladder surgery.
1. "جونز" در روز دوشنبه در 51 سالگی بهخاطر مشکلات بعد از عمل زردآب مثانه فوت کرد.
2.She had an operation to remove a stone from her gall bladder.
2. او عملی داشت تا سنگ صفرای کلیهاش را خارج کند.
[فعل]
to gall
/gɔl/
فعل گذرا
[گذشته: galled]
[گذشته: galled]
[گذشته کامل: galled]
صرف فعل
5
آزردن
دلخور کردن، عصبانی کردن
1.It galls me to have to apologize to her.
1. اینکه مجبور باشم از او معذرت بخواهم من را آزار میدهد.
2.t galled him to have to sit impotently in silence.
2. اینکه مجبور باشد عاجزانه در سکوت بنشیند عصبانیاش میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
galileo
galenical
galenic
gale-force wind
gale
gall bladder
gallant
gallantly
gallantry
galleon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان