[فعل]

to get off

/gɛt ɔf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: got off] [گذشته: got off] [گذشته کامل: gotten off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیاده شدن (از)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیاده شدن
مترادف و متضاد alight disembark step off get on
  • 1.We should get off at the next stop.
    1. باید ایستگاه بعدی پیاده شویم.
  • 2.You get off the train at the third stop.
    2. در ایستگاه سوم از قطار پیاده شو.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان