Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیاده شدن (از)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to get off
/gɛt ɔf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: got off]
[گذشته: got off]
[گذشته کامل: gotten off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیاده شدن (از)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیاده شدن
مترادف و متضاد
alight
disembark
step off
get on
1.We should get off at the next stop.
1. باید ایستگاه بعدی پیاده شویم.
2.You get off the train at the third stop.
2. در ایستگاه سوم از قطار پیاده شو.
تصاویر
کلمات نزدیک
get nowhere
get married
get lost
get locked out
get it in the neck
get off a bus
get off it
get off on the wrong foot
get off one's back
get off one's chest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان