Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دست از سر کسی برداشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[جمله]
get off one's back
/gɛt ɔf wʌnz bæk/
1
دست از سر کسی برداشتن
کسی را به حال خود گذاشتن
informal
مترادف و متضاد
get off one's case
get off one's tail
1.I'm tired of your criticism, Bill. Get off my back.
1. من از انتقاد های تو خسته شدم، "بیل". دست از سرم بردار.
تصاویر
کلمات نزدیک
get off on the wrong foot
get off it
get off a bus
get off
get nowhere
get off one's chest
get off one's high horse
get off scott free
get off someone's tail
get off the ground
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان