[صفت]

glad

/glæd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: gladder] [حالت عالی: gladdest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خوشحال

معادل ها در دیکشنری فارسی: خوشحال خوشوقت شاد شادمان مشعوف
مترادف و متضاد delighted happy pleased annoyed dismayed
to be glad about something
درباره چیزی خوشحال بودن
  • ‘He doesn't need the pills any more.’ ‘I'm glad about that.’
    «او دیگر نیازی ندارد قرص بخورد.» «در این باره خوشحالم.»
to be glad to know/hear/see…
خوشحال بودن از دانستن/شنیدن/دیدن و...
  • I'm so glad to see you.
    من خیلی از دیدن شما خوشحالم.
to be glad that…
خوشحال بودن که...
  • I'm glad (that) you came.
    خوشحالم (که) آمدی.
to be glad to do something
خوشحال بودن از انجام کاری
  • I'm glad to meet you. I've heard a lot about you.
    از دیدن شما خوشحالم. خیلی درباره شما (تعریف) شنیده‌ام.

2 مایل

to be glad to do something
مایل به انجام کاری بودن
  • She's always glad to help.
    او همیشه مایل به کمک کردن است.

3 ممنون سپاسگزار

to be glad of something
ممنون بودن به خاطر چیزی
  • I'm glad of the opportunity to express my thanks.
    من به خاطر این فرصت پیش‌آمده برای ابراز قدردانی‌ام سپاسگزار هستم.
to be glad if…
ممنون شدن اگر...
  • I'd be glad if you could help me.
    ممنون می‌شوم اگر بتوانی کمکم کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان