[عبارت]

to go bananas

/tu goʊ bəˈnænəz/

1 دیوانه شدن عصبانی شدن

informal
  • 1.I'm so bored I'm going bananas.
    1. این‌قدر حوصله‌ام سر رفته‌است که دارم دیوانه می‌شوم.

2 هیجان‌زده شدن خل‌وچل‌بازی درآوردن

informal
  • 1.She went bananas when she heard the news!
    1. او هیجان‌زده شد، وقتی که آن خبر را شنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان