[اسم]

gravy

/ˈɡreɪvi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آب‌گوشت عصاره‌ی گوشت

  • 1.Order a large serving of fries with extra gravy.
    1. یک پرس سیب‌زمینی سرخ‌کرده بزرگ با آب‌گوشت اضافه سفارش بده.

2 درآمد مازاد

informal
  • 1.Once we break even, the rest will be gravy.
    1. وقتی که دخل و خرج‌مان برابر شود، بقیه‌اش درآمد مازاد خواهد بود.
توضیحاتی در رابطه با gravy
gravy به پول اضافه‌ای گفته می‌شود که یک فرد فراتر از حد انتظارش در می‌آورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان