Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سنگریزه
2 . شجاعت و استقامت
3 . سنگریزه پاشیدن (روی جاده پوشیده از یخ)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
grit
/grɪt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سنگریزه
شن، ریگ
مترادف و متضاد
gravel
1.she had a bit of grit in her eye.
1. کمی ریگ در چشمش (رفته) بود.
2
شجاعت و استقامت
عزم، اراده
مترادف و متضاد
bravery
courage
[فعل]
to grit
/grɪt/
فعل گذرا
[گذشته: gritted]
[گذشته: gritted]
[گذشته کامل: gritted]
صرف فعل
3
سنگریزه پاشیدن (روی جاده پوشیده از یخ)
شن ریختن
تصاویر
کلمات نزدیک
gristly
gristle
grisly
griselda
gripping
grit one's teeth
gritty
grizzled
grizzly
grizzly bear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان