[اسم]

grit

/grɪt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سنگ‌ریزه شن، ریگ

مترادف و متضاد gravel
  • 1.she had a bit of grit in her eye.
    1. کمی ریگ در چشمش (رفته) بود.

2 شجاعت و استقامت عزم، اراده

مترادف و متضاد bravery courage
[فعل]

to grit

/grɪt/
فعل گذرا
[گذشته: gritted] [گذشته: gritted] [گذشته کامل: gritted]

3 سنگریزه پاشیدن (روی جاده پوشیده از یخ) شن ریختن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان