[فعل]

to gross

/groʊs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: grossed] [گذشته: grossed] [گذشته کامل: grossed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کسب کردن درآمد داشتن، بدست آوردن (پول)

مترادف و متضاد earn
  • 1.He grosses over a million dollars a month.
    1. او در ماه بیش از 1 میلیون دلار درآمد دارد.
  • 2.The film went on to gross $8 million.
    2. آن فیلم 8 میلیون دلار کسب کرد (فروخت).
[صفت]

gross

/groʊs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: grosser] [حالت عالی: grossest]

2 چندش‌آور تهوع‌آور، بسیار بد

informal
مترادف و متضاد disgusting
  • 1.That food smells gross!
    1. آن غذا بوی تهوع‌آوری می‌دهد!

3 ناخالص

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناخالص
gross profit
سود ناخالص

4 قبیح نابهنجار، شنیع

gross behavior
رفتار شنیع

5 چاق و زشت خپل و بدریخت

disapproving
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان