Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اصلاح کردن (مو)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
grooming
/ˈɡruːmɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اصلاح کردن (مو)
مرتب کردن (مو)
1.Grooming is a vital part of caring for your dog.
1. اصلاح کردن سگ ها بخشی اصلی در نگهداری از سگ تان است.
2.You should always pay attention to personal grooming.
2. شما همیشه باید به مرتب کردن (موهای) خود توجه کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
groom
groin
groggy
grocery store
grocery clerk
groomsman
groove
groovy
grope
gross
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان