Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گیج و منگ
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
groggy
/ˈɡrɑːɡi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: groggier]
[حالت عالی: groggiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گیج و منگ
خمود، بیحال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مخمور
1.He’s still groggy from the anaesthetic.
1. او هنوز به خاطر اثرات بیهوشی گیج و منگ است.
2.The sleeping pills left her feeling very groggy.
2. قرص های خواب او را خیلی گیج و منگ کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
grocery store
grocery clerk
grocery
groceries
grocer's
groin
groom
grooming
groomsman
groove
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان