[فعل]

to grumble

/ˈɡrʌmbl/
فعل ناگذر
[گذشته: grumbled] [گذشته: grumbled] [گذشته کامل: grumbled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکوه کردن گله کردن، غرغر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شکوه کردن غرغر کردن قر زدن
مترادف و متضاد complain
  • 1.She’s always grumbling about her boss.
    1. او همیشه از رییسش شکوه می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان