[فعل]

to hang

/hæŋ/
فعل گذرا
[گذشته: hanged] [گذشته: hanged] [گذشته کامل: hanged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به دار آویختن (کسی را) دار زدن، اعدام کردن

to hang somebody for something
کسی را برای چیزی دار زدن
  • He was the last man to be hanged for murder in this country.
    او آخرین مردی بود که در این کشور به‌خاطر قتل دار زده شد.

2 آویزان کردن آویزان بودن

مترادف و متضاد fasten fix nail up put up take down
  • 1.Several of his paintings hang in the Tate Gallery.
    1. چندین نقاشی او در گالری "تیت" آویزان شده‌است.
to hang something
چیزی را آویزان کردن
  • We hung her portrait above the fireplace.
    ما پرتره را بالای شومینه آویزان کردیم.
to hang something up
چیزی را آویزان کردن
  • Shall I hang your coat up?
    می‌خواهید کت‌تان را آویزان کنم؟
to hang something out
چیزی را آویزان کردن
  • Have you hung out the washing?
    آیا لباس‌های شسته‌شده را آویزان کرده‌اید؟

3 به دار آویخته شدن اعدام شدن

to hang for something
برای چیزی به دار آویخته شدن
  • At that time you could hang for stealing.
    در آن دوران ممکن بود برای دزدی به دار آویخته شوید [اعدام شوید].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان