Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تعلل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hesitate
/ˈhɛzəˌteɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hesitated]
[گذشته: hesitated]
[گذشته کامل: hesitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تعلل کردن
تردید کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پا به پا کردن
تردید کردن
تعلل کردن
درنگ کردن
دودل بودن
مردد بودن
مترادف و متضاد
delay
pause
stall
wait
be certain
be resolute
1.Nora hesitated to accept the challenge.
1. "نورا" در پذیرفتن آن چالش، تردید کرد.
2.The proverb tells us that he who hesitates is lost.
2. این ضربالمثل به ما میگوید که هرکس تعلل کند بازنده است.
3.When he got to the robbers' vicinity, he hesitated before going on.
3. وقتی او به حوالی [نزدیکی] دزدها رسید، قبل از ادامه دادن، تعلل کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hesitant
hertz
herself
hers
herringbone
hesitation
het up
heterodox
heterogeneous
heterosexual
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان