[فعل]

to hug

/hʌg/
فعل گذرا
[گذشته: hugged] [گذشته: hugged] [گذشته کامل: hugged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بغل کردن در آغوش گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: در آغوش کشیدن در آغوش گرفتن بغل کردن
مترادف و متضاد cuddle embrace hold
to hug somebody
کسی را بغل کردن
  • Hug me and tell me that you love me.
    بغلم کن و بگو که دوستم داری.
[اسم]

hug

/hʌg/
قابل شمارش

2 آغوش بغل

معادل ها در دیکشنری فارسی: آغوش بغل
مترادف و متضاد embrace
  • 1.Your hug means a world to me.
    1. آغوشت برای من یک دنیا ارزش دارد.
to give somebody a hug
کسی را بغل کردن
  • Come and give me a hug.
    بیا و مرا بغل کن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان