[صفت]

illiterate

/ɪˈlɪtərət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more illiterate] [حالت عالی: most illiterate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌سواد

معادل ها در دیکشنری فارسی: اُمی بی‌سواد
مترادف و متضاد literate
  • 1.A large percentage of the rural population was illiterate.
    1. درصد زیادی از جمعیت روستایی بی‌سواد بودند.
  • 2.My mom is illiterate.
    2. مادرم، بی‌سواد است.
[اسم]

illiterate

/ɪˈlɪtərət/
قابل شمارش

2 بی‌سواد

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌سواد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان