Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روشن کردن
2 . چراغانی کردن
3 . روشن کردن (معنی، مفهوم و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to illuminate
/ɪˈlumɪnɪt/
فعل گذرا
[گذشته: illuminated]
[گذشته: illuminated]
[گذشته کامل: illuminated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روشن کردن
1.The earth is illuminated by the sun.
1. زمین توسط خورشید روشن میشود.
2
چراغانی کردن
با چراغهای کوچک تزئین کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چراغانی کردن
روشن کردن
3
روشن کردن (معنی، مفهوم و...)
تبیین کردن
formal
مترادف و متضاد
clarify
1.Novelists often use history to illuminate their understanding of human behavior.
1. رماننویسان اغلب برای آشکار ساختن درکشان از رفتار انسان، از تاریخ استفاده میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
illogicality
illogical
illness
illiterate
illiteracy
illuminated
illuminating
illumination
illuminator
illusion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان