[فعل]

to immolate

/ˈɪməˌleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: immolated] [گذشته: immolated] [گذشته کامل: immolated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قربانی کردن (با سوزاندن) فدا کردن

formal
مترادف و متضاد sacrifice
  • 1.Chinese kings would immolate vast numbers of animals.
    1. پادشاهان چینی تعداد زیادی از حیوانات را (با سوزاندن) قربانی می‌کردند.

2 نابود کردن

مترادف و متضاد destroy
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان