Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مقاومت (در برابر بیماری)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
immunity
/ɪmˈjunəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مقاومت (در برابر بیماری)
ایمنی (در برابر بیماری)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مصونیت
1.You can build up your natural immunity to viruses.
1. میتوانی مقاومت طبیعی خود در برابر ویروسها را تقویت کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
immune carrier
immune
immortal
immoral
immobile
immunize
impact
impair
impaired
impairment
کلمات نزدیک
immune system
immune
immovable
immortalize
immortality
immunization
immunize
immunologist
immunology
immutable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان