[صفت]

impaired

/ɪmˈpɛrd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آسیب دیده ضعیف

  • 1.His impaired driving skill due to alcohol caused the accident.
    1. مهارت ضعیف رانندگی او به خاطر مصرف الکل منجر به تصادف شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان