Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آسیب دیده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
impaired
/ɪmˈpɛrd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آسیب دیده
ضعیف
1.His impaired driving skill due to alcohol caused the accident.
1. مهارت ضعیف رانندگی او به خاطر مصرف الکل منجر به تصادف شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
impair
impact
imp
immutable
immunology
impairment
impale
impart
impartial
impartiality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان