[فعل]

to impart

/ɪmˈpɑːrt/
فعل گذرا
[گذشته: imparted] [گذشته: imparted] [گذشته کامل: imparted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازگو کردن (اطلاعات) گفتن، انتقال دادن

formal
مترادف و متضاد convey
  • 1.She had information that she couldn’t wait to impart.
    1. او اطلاعاتی داشت که بی‌صبرانه می‌خواست بازگویشان کند.

2 دادن رساندن

formal
مترادف و متضاد lend
  • 1.The spice imparts an Eastern flavour to the dish.
    1. (این) ادویه طعم (مشابه غذاهای) شرقی به غذا می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان