Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خود را به جای کسی جا زدن
2 . ادای کسی را درآوردن (برای شوخی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to impersonate
/ɪmˈpɜrsəˌneɪt/
فعل گذرا
[گذشته: impersonated]
[گذشته: impersonated]
[گذشته کامل: impersonated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خود را به جای کسی جا زدن
جعل هویت کردن
1.it's a very serious offence to impersonate a police officer.
1. خود را به جای یک افسر پلیس جا زدن، جرم بسیار سنگینی [جدی] است.
2
ادای کسی را درآوردن (برای شوخی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادا درآوردن
ادای کسی را درآوردن
1.Alec Baldwin impersonated Trump perfectly.
1. "الک بالدوین"، به طور بینقصی ادای "ترامپ" را درآورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
impersonal verb
impersonal
impermeable
imperious
imperil
impersonation
impertinence
impertinent
imperturbable
impervious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان