[فعل]

to impress

/ˈɪmˌprɛs/
فعل گذرا
[گذشته: impressed] [گذشته: impressed] [گذشته کامل: impressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحت‌تأثیر قرار دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تاثیر گذاشتن
to impress somebody
کسی را تحت‌تأثیر قرار دادن
  • You have to find a way to impress her.
    باید راهی برای تحت‌تأثیر قرار دادن او پیدا کنی.
to impress somebody with something/somebody
کسی را با چیزی/کسی تحت‌تأثیر قرار دادن
  • He impressed her with his sincerity.
    او با صداقتش او را تحت‌تأثیر قرار داد.
it impresses somebody that…
کسی را تحت‌تأثیر قرار دادن که...
  • It impressed me that she remembered my name.
    من را تحت‌تأثیر قرار داد که او اسم من را یادش بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان