[اسم]

inconvenience

/ˌɪnkənˈvinjəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزاحمت دردسر، زحمت

معادل ها در دیکشنری فارسی: زحمت ناراحتی مزاحمت
مترادف و متضاد trouble
  • 1.We apologize for any inconvenience caused by the delay.
    1. برای هرگونه مزاحمتی که از این تاخیر به وجود آمده است [برای هرگونه دردسر ناشی از این تاخیر]، عذرخواهی می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان