Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . استقلال
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
independence
/ˌɪn.dɪˈpen.dəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
استقلال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استقلال
استقلالطلبانه
استقلالطلب
1.It's important that parents allow their children some independence.
1. مهم است که والدین به فرزندانشان کمی اجازه استقلال بدهند.
2.Mexico gained its independence from Spain in 1821.
2. مکزیک در سال 1821 استقلال خود را از اسپانیا به دست آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
indentation
indent
indemnity
indemnify
indelicate
independence day
independent
independent school
independently
indescribable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان