[قید]

independently

/ˌɪn.dɪˈpen.dənt.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌طور مستقلانه به‌طور جداگانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: راسا مستقلا
مترادف و متضاد dependently
  • 1.Each part of the organization operates independently of the others.
    1. هر بخش سازمان به‌طور مستقلانه از دیگر بخش های آن عمل می کند.
  • 2.The two scientists both made the same discovery independently.
    2. هر دو دانشمند به‌طور جداگانه اکتشاف یکسانی [مشابهی] کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان