[اسم]

instance

/ˈɪnstəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مثال مورد، نمونه

معادل ها در دیکشنری فارسی: وهله وقوع مورد مثال فقره
مترادف و متضاد case example
  • 1.a serious instance of corruption
    1. نمونه‌ای جدی از فساد
  • 2.In most instances, the drug has no side effects.
    2. در بیشتر موارد، این دارو هیچ عوارض جانبی ندارد.
  • 3.There are several interesting places to visit. Georgetown, for instance, has a lot of historic buildings.
    3. مکان‌های جالب بسیاری برای بازدید وجود دارند. «جورجت تان»، برای مثال، ساختمان‌های تاریخی بسیاری دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان