Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مثال
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
instance
/ˈɪnstəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مثال
مورد، نمونه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وهله
وقوع
مورد
مثال
فقره
مترادف و متضاد
case
example
1.a serious instance of corruption
1. نمونهای جدی از فساد
2.In most instances, the drug has no side effects.
2. در بیشتر موارد، این دارو هیچ عوارض جانبی ندارد.
3.There are several interesting places to visit. Georgetown, for instance, has a lot of historic buildings.
3. مکانهای جالب بسیاری برای بازدید وجود دارند. «جورجت تان»، برای مثال، ساختمانهای تاریخی بسیاری دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
installment plan
installment
installation
install an antivirus program
install a program
instant
instant celebrities
instant coffee
instant messaging
instant replay
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان