[اسم]

interrogation

/ɪnˌtɛrəˈgeɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازجویی بازپرسی

  • 1.They took him away for interrogation.
    1. او را برای بازجویی بردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان