[اسم]

interview

/ˈɪntərvjuː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصاحبه

معادل ها در دیکشنری فارسی: مصاحبه
مترادف و متضاد dialogue discussion talk
a job interview
یک مصاحبه کاری
to be called for (an) interview
برای مصاحبه دعوت شدن
interview for a job...
مصاحبه برای شغل و...
  • He has an interview next week for the manager's job.
    او هفته بعد برای شغل مدیر بودن مصاحبه دارد.
a television/radio/newspaper interview
مصاحبه تلویزیونی/رادیویی/روزنامه‌ای
interview with somebody
مصاحبه با کسی
  • an exclusive interview with Paul Simon
    یک مصاحبه اختصاصی با "پال سایمون"
to give an interview
مصاحبه دادن
to conduct an interview
مصاحبه انجام دادن
[فعل]

to interview

/ˈɪntərvjuː/
فعل گذرا
[گذشته: interviewed] [گذشته: interviewed] [گذشته کامل: interviewed]

2 مصاحبه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مصاحبه کردن
مترادف و متضاد have a discussion with hold a meeting with talk to
to interview somebody
با کسی مصاحبه کردن
  • 1. I need to interview the president on the unemployment issue.
    1. باید با رییس جمهور در مورد مشکل بیکاری مصاحبه کنم.
  • 2. You can interview the candidates, if you want.
    2. اگر بخواهی می‌توانی با متقاضیان [داوطلبین] مصاحبه کنی.
to interview for a job...
برای شغل و... مصاحبه کردن
  • The website gives you tips on interviewing for colleges.
    وبسایت به شما نکاتی درباره مصاحبه کردن برای دانشگاه می‌دهد.
to interview somebody about something
با کسی درباره چیزی مصاحبه کردن
  • Next week, I will be interviewing Spielberg about his latest movie.
    هفته آینده، من با اسپیلبرگ درباره جدیدترین فیلمش مصاحبه خواهم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان