Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ضربه زدن
2 . ضربه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to jab
/ʤæb/
فعل گذرا
[گذشته: jabbed]
[گذشته: jabbed]
[گذشته کامل: jabbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ضربه زدن
سریع و محکم مشت زدن (بوکس)
1.She jabbed me in the stomach with her elbow.
1. با آرنجش به شکم من ضربه زد.
[اسم]
jab
/ʤæb/
قابل شمارش
2
ضربه
مشت
1.a jab in the stomach
1. مشتی به شکم [مشت زدن به شکم]
2.I felt a jab in my ribs.
2. (برخورد) ضربهای به دندههایم (را) حس کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
j
i’m … years old.
i’m …
i’m your english teacher.
i’m so hungry.
jabber
jacaranda
jack
jack around
jack in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان