[فعل]

to jab

/ʤæb/
فعل گذرا
[گذشته: jabbed] [گذشته: jabbed] [گذشته کامل: jabbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضربه زدن سریع و محکم مشت زدن (بوکس)

  • 1.She jabbed me in the stomach with her elbow.
    1. با آرنجش به شکم من ضربه زد.
[اسم]

jab

/ʤæb/
قابل شمارش

2 ضربه مشت

  • 1.a jab in the stomach
    1. مشتی به شکم [مشت زدن به شکم]
  • 2.I felt a jab in my ribs.
    2. (برخورد) ضربه‌ای به دنده‌هایم (را) حس کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان