[فعل]

to keep out

/kip aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: kept] [گذشته: kept] [گذشته کامل: kept]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیرون ماندن

  • 1.The sign on the door said “Danger. Keep out!”
    1. روی آن تابلو نوشته شده بود: «خطر. بیرون بمانید!» [«خطر. وارد نشوید!»]

2 بیرون نگه داشتن (از ورود کسی به جایی) جلوگیری کردن

  • 1.The warning kept him out.
    1. (آن) هشدار، او را بیرون نگه داشت.
  • 2.We put a fence around the yard to keep the deer out.
    2. دور حیاط حصار کشیدیم تا از ورود آهو جلوگیری کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان