Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (در موضوعی، مسیری و...) ماندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to keep to
/kip tu/
فعل گذرا
[گذشته: kept to]
[گذشته: kept to]
[گذشته کامل: kept to]
صرف فعل
1
(در موضوعی، مسیری و...) ماندن
(به برنامهای) پایبند بودن
مترادف و متضاد
stick to
to keep to something
به چیزی پایبند ماندن/در مسیری ماندن
1. She kept to the main roads and was home before dark.
1. او در جادههای اصلی ماند و قبل از تاریکی خانه بود [به خانه رسید].
2. We must keep to the agenda or the meeting will take too long.
2. ما باید به دستور جلسه پایبند بمانیم، وگرنه این جلسه زیادی طول خواهد کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
keep the wolf from the door
keep the ideas flowing
keep the city clean
keep still
keep something safe
keep track
keep trying
keep up
keep up with
keep your temper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان