[فعل]

to knock over

/nˈɑːk ˈoʊvɚ/
فعل گذرا
[گذشته: knocked over] [گذشته: knocked over] [گذشته کامل: knocked over]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به زمین انداختن نقش زمین کردن

  • 1.He knocked his opponent over three times in the first round.
    1. او در دور اول، حریفش را سه بار نقش زمین کرد.
  • 2.I knocked a bottle of wine over while I was reaching for a dish.
    2. در حالی که می‌خواستم یک ظرف بردارم، یک بطری شراب را به زمین انداختم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان