Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به زمین انداختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to knock over
/nˈɑːk ˈoʊvɚ/
فعل گذرا
[گذشته: knocked over]
[گذشته: knocked over]
[گذشته کامل: knocked over]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به زمین انداختن
نقش زمین کردن
1.He knocked his opponent over three times in the first round.
1. او در دور اول، حریفش را سه بار نقش زمین کرد.
2.I knocked a bottle of wine over while I was reaching for a dish.
2. در حالی که میخواستم یک ظرف بردارم، یک بطری شراب را به زمین انداختم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
knock out
knock off
knock down
knock back
knock around
knock up
knocking
knockout
knockout punch
knot
کلمات نزدیک
knock out
knock one off one's feet
knock on wood
knock off
knock it off!
knock someone dead
knock someone sideways
knock someone's socks off
knock together
knock up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان