Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیدار کردن
2 . چیزی را با سرعت آماده کردن
3 . حامله کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to knock up
/ˈnɑːk ˈʌp/
فعل گذرا
[گذشته: knocked up]
[گذشته: knocked up]
[گذشته کامل: knocked up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیدار کردن
informal
1.What time do you want me to knock you up in the morning?
1. صبح ساعت چند میخواهی بیدارت کنم؟
2
چیزی را با سرعت آماده کردن
چیزی را با سرعت ساختن، سریع غذا درست کردن
1.Michael knocked up a shed in the back garden.
1. "مایکل" در حیاط پشتی (سریع) یک آلونک درست کرد.
2.She knocked up a meal in ten minutes.
2. او ده دقیقهای غذایی درست کرد.
3
حامله کردن
informal
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
knock over
knock out
knock off
knock down
knock back
knocking
knockout
knockout punch
knot
knotty
کلمات نزدیک
knock together
knock someone's socks off
knock someone sideways
knock someone dead
knock over
knock-down
knock-kneed
knock-on effect
knock-up
knocker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان