[فعل]

to knock up

/ˈnɑːk ˈʌp/
فعل گذرا
[گذشته: knocked up] [گذشته: knocked up] [گذشته کامل: knocked up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیدار کردن

informal
  • 1.What time do you want me to knock you up in the morning?
    1. صبح ساعت چند می‌خواهی بیدارت کنم؟

2 چیزی را با سرعت آماده کردن چیزی را با سرعت ساختن، سریع غذا درست کردن

  • 1.Michael knocked up a shed in the back garden.
    1. "مایکل" در حیاط پشتی (سریع) یک آلونک درست کرد.
  • 2.She knocked up a meal in ten minutes.
    2. او ده دقیقه‌ای غذایی درست کرد.

3 حامله کردن

informal
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان