[اسم]

lab

(laboratory)
/læb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آزمایشگاه

معادل ها در دیکشنری فارسی: آزمایشگاه آزمایشگاهی
  • 1.She works in a chemistry lab.
    1. او در آزمایشگاه شیمی کار می‌کند.
  • 2.She'd been working in the lab all day.
    2. او تمام روز در آزمایشگاه کار کرده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان