Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مارک
2 . برچسب زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
label
/ˈleɪbl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مارک
برچسب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتیکت
برچسب
مترادف و متضاد
tag
ticket
1.He'll only wear clothes with a designer label.
1. او تنها لباس های مارک طراح ها را می پوشد.
2.price labels
2. برچسب قیمت
3.The washing instructions are on the label.
3. دستورالعمل های شست و شو روی برچسب آورده شده است.
[فعل]
to label
/ˈleɪbl/
فعل گذرا
[گذشته: labeled]
[گذشته: labeled]
[گذشته کامل: labeled]
صرف فعل
2
برچسب زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برچسب زدن
1.I labeled all the boxes with my name and address.
1. برچسب اسم و آدرسم را به تمام جعبهها زدم [اسم و آدرسم را به همه جعبهها برچسب زدم].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lab coat
l
kwai
kvetch
kurta
labor of love
laboratory
laboratory coat
laboriously
labour of love
کلمات نزدیک
lab
la paz
la
l-plate
l'm
labial
labile
labiodental
labiovelar
labor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان