[اسم]

labor

/ˈleɪbər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کار (سخت)

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیگاری کار کار سخت کد
مترادف و متضاد exertion toil work ease idleness leisure rest
  • 1.The company wants to keep down labor costs.
    1. شرکت می‌خواهد هزینه‌های کار را پایین نگه دارد.
manual labor
کار یدی
the labor market
بازار کار

2 زایمان وضع حمل

معادل ها در دیکشنری فارسی: زایمان
مترادف و متضاد birth childbirth delivery
  • 1.It was a difficult labor.
    1. وضع حمل سختی بود.
to be in labor
درد زایمان داشتن
  • Jane was in labor for ten hours.
    "جین" ده ساعت درد زایمان داشت.
labor pains
درد زایمان

3 کارگران نیروی کار

معادل ها در دیکشنری فارسی: زحمتکشان
مترادف و متضاد employees workers workforce
  • 1.the labor movement
    1. جنبش کارگران

4 حزب کارگر

معادل ها در دیکشنری فارسی: حزب کارگر کارگری
مترادف و متضاد Labor Party
  • 1.the Labor leader
    1. رهبر حزب کارگر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان