Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تحتفشار قرار دادن
2 . وابسته بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to lean on
/ˈliːn ˈɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: leaned on]
[گذشته: leaned on]
[گذشته کامل: leaned on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تحتفشار قرار دادن
to lean on somebody
کسی را تحتفشار قرار دادن
1. The government has been leaning on the TV company not to broadcast the show.
1. دولت (آن) شرکت تلویزیونی را تحتفشار قرار داد تا (آن) برنامه را پخش نکنند.
2. We may have to lean on them a little if we want our money.
2. اگر پولمان را میخواهیم، ممکن است مجبور شویم کمی آنها را تحتفشار قرار دهیم.
2
وابسته بودن
متکی بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متکی بودن
مترادف و متضاد
rely on
1.He leans heavily on his family.
1. او بهشدت به خانوادهاش وابسته است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lean against
lean
leakage
leak out
leak
leap
leap out
leapfrog
learn
learned
کلمات نزدیک
lean
leaky
leaked document
leakage
leak
lean over
lean towards
lean-to
leaning
leanness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان