[اسم]

lemon

/ˈlemən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لیمو

معادل ها در دیکشنری فارسی: لیمویی لیمو
  • 1.Do you take lemon with your tea?
    1. آیا همراه چای‌تان لیمو می‌خورید؟
lemon juice
آب لیمو

2 آدم بی‌عرضه آدم ضعیف

  • 1.I'm not a lemon.
    1. من یک آدم بی‌عرضه نیستم.

3 (هر چیز) به درد نخور (هر چیز) ناکارآمد، نامطلوب و ناخوشایند

informal
مترادف و متضاد worthless
  • 1.Car-makers cannot afford to create lemons.
    1. اتومبیل‌سازان بضاعت تولیدکردن اتومبیل‌های ناکارآمد را ندارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان