[فعل]

to let on

/ˈlɛt ˈɑːn/
فعل ناگذر
[گذشته: let on] [گذشته: let on] [گذشته کامل: let on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گفتن (راز) لو دادن، فاش کردن

informal
  • 1.She let on that she was leaving.
    1. او گفت که دارد می‌رود.
to let on to somebody
به کسی گفتن
  • I'm getting married next week, but please don't let on to anyone.
    من هفته آینده ازدواج می‌کنم، اما لطفاً به هیچ‌کس نگو.

2 نشان دادن بروز دادن

informal
  • 1.I’m sure he knows more than he’s letting on.
    1. من مطمئنم که او بیشتر از آنچه نشان می‌دهد، می‌داند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان