Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آزاد کردن (بدون مجازات یا با مجازات کم)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to let off
/lɛt ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: let off]
[گذشته: let off]
[گذشته کامل: let off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آزاد کردن (بدون مجازات یا با مجازات کم)
بخشیدن
to let somebody off
کسی را آزاد کردن
1. Instead of a prison sentence they were let off with a fine.
1. به جای حکم زندان [زندانی شدن]، آنها با جریمهای آزاد شدند.
2. They let us off lightly.
2. آنها با جریمهای سبک ما را آزاد کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
let loose
let in
let go
let down
let
let on
let up
lethal
lethargic
lethargically
کلمات نزدیک
let me tie my shoes.
let me see
let me put on my glasses.
let me check it in the dictionary.
let me adjust the rearview mirror.
let on
let one's hair down
let out
let sleeping dogs lie
let some air out of this tire.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان