Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فاش کردن
2 . رها کردن
3 . بلند کردن (طول لباس و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to let out
/lɛt aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: let out]
[گذشته: let out]
[گذشته کامل: let out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فاش کردن
لو دادن
مترادف و متضاد
disclose
1.He accidentally let out the location for the meeting.
1. او بهطور اتفاقی محل [مکان] جلسه را فاش کرد.
2
رها کردن
آزاد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خارج کردن
سر دادن
مترادف و متضاد
release
to let somebody/something out
کسی/چیزی را آزاد کردن [رها کردن]
1. Let me out please.
1. مرا رها کن لطفاً.
2. Who let the cat out?
2. چه کسی آن گربه را آزاد کرد؟
3
بلند کردن (طول لباس و...)
گشاد کردن (لباس)
1.Can this skirt be let out?
1. آیا این دامن میتواند بلندتر شود؟
تصاویر
کلمات نزدیک
let one's hair down
let on
let off
let me tie my shoes.
let me see
let sleeping dogs lie
let some air out of this tire.
let something roll off one's back
let the butter melt.
let the cat out of the bag
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان