[فعل]

to lie down

/laɪ daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: lay] [گذشته: lay] [گذشته کامل: lain]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دراز کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خوابیدن دراز کشیدن غنودن آرامیدن
مترادف و متضاد lie recline stand
  • 1.I'm going to lie down and take a short nap.
    1. می‌خواهم دراز بکشم و چرت کوتاهی بزنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان