Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . برآورده کردن (انتظار)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to live up to
/lɪv ʌp tu/
فعل گذرا
[گذشته: lived up to]
[گذشته: lived up to]
[گذشته کامل: lived up to]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برآورده کردن (انتظار)
1.He failed to live up to his parents' expectations.
1. او نتوانست انتظارات والدینش را برآورده کند.
2.The concert was brilliant - it lived up to all our expectations.
2. کنسرت فوقالعاده بود؛ انتظارات ما را برآورده کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
half-ass
gripe ass
flat on ass
eat ass out
drag ass
load down
have ass in a crack
in a pig's ass
it will be ass
kick ass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان