Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در جای امن قرار دادن
2 . حبس کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to lock away
/lɑk əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: locked away]
[گذشته: locked away]
[گذشته کامل: locked away]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
در جای امن قرار دادن
1.The paintings are locked away at night.
1. شبها، آن نقاشیها، در جای امنی قرار داده میشوند.
2
حبس کردن
informal
1.The parents locked her daughter up for the weekend.
1. پدر و مادر دخترش را برای آخر هفته حبس کردند.
to lock yourself away
خود را (در اتاقی) حبس کردن (معمولاً برای تنها بودن یا کار کردن)
تصاویر
کلمات نزدیک
lock
loch ness
loch
location scout
location
lock in
lock out
lock the barn door after the horse is gone
lock up
lock-keeper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان